دو شعر از صابر امامی

آغاز همین شعر

مي‌آيي‌
شكل‌ مي‌گيرم‌
مي‌روي‌
چشمهايم‌ را
بر سر راهت‌ مي‌آويزم‌
دستهايم‌ را
آفتابگردانت‌ مي‌كنم‌
و از سينه‌ام‌ قفسي‌ مي‌سازم‌
تا پرندة‌ دست‌ آموزت‌
در آن‌ بتپد
و پاهايم‌ را به‌ سوي‌ آغاز همين‌ شعر
روانه‌ مي‌كنم‌؛
جايي‌ كه‌ «مي‌آيي‌».

از اینجا گذشته ای

سنگها به‌ رقص‌ آمده‌اند
ماسه‌ها مانند موم‌ نرم‌ شده‌اند
قلوه‌‌سنگ‌ها را ببين‌:
مانند قطره‌هاي‌ درشت‌ جيوه‌ سيال‌اند.
نه‌، من‌ خطا نمي‌كنم‌
تو به‌ تازگي‌ از اينجا گذشته‌اي‌
و سنگها به‌ رقص‌ آمده‌اند.
منبع: سوره مهر

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله